تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ,وبسایت رسمی یاوران مهدی مشکات و آدرس salehinmahdi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
"21 تیر روز حجاب و عفاف مبارک"

وقتی دست هایت را ،
نذر مرتب کردن حجابت می کنی ...
وقتی چشم هایت را بر حرام می بندی ...
وقتی با آهنگ نجابت و وقار ...
از جاده تلخ گناه
پیروزمندانه میگذری ...
وقتی پاکی وجودت را ...
از نگاه های چرکین می پوشانی !
آنگاه ; پیشکش توست بلندای آسمان ها
که حجابت آسمان است
و خودت از جنس ماه ...
حمدصالح مفتاح در جدیدترین مطلب وبلاگ "آذرباد" نوشت: پنجشنبه شب خانه یکی از دوستان قمی با یکی از محافظان آقا همکلام شدیم. خاطرات شیرینی داشت. میگفت:

پیرمردی روز استقبال از رهبری در میدان آستانه دیدم که جلوی جمعیت تحت فشار در حال له شدن بود. از میان جمعیت نجاتش دادم و او را جلوی جایگاه رساندم. بعد از چند دقیقه دیدم که میخواهد یواشکی از کنار جایگاه جلو برود. جلویش را گرفتم. دستش را بالا برد تا توی گوشم بزند. صورتم را بردم جلو گفتم بزن، اما اجازه نمیدهم بروی! توی دلم میگفتم نکند واقعاً بزند! پیرمرد خندهاش گرفت. سر جایش نشست. آقا بهمان گفته بود اگر به شما توهین کردند و کتکتان هم زدند چیزی نگوئید…
* مردی در میان صحبت آقا در حسینیه امام خمینی سر وصدا کرده بود. با اشاره رهبری او را به حیاط پشت برده بودیم. سخنرانی آقا که تمام شد، و از حسینیه بیرون آمد، مرد به سمت آقا پرید. یکی از محافظان او را گرفت. مرد هم سیلی محکمی به گوش محافظ آقا زد. آقا رفتند جلو و محافظ را در آغوش گرفتند و صورتش را بوسیدند. بعد رو به مرد کردند که حالا حرفت را بگو…
تشرف در جمکران...
مرحوم فشندی نقل می کردند که: جمکران رفته بودیم، یک آقایی گوشه ای ایستاده بود و مرا نگاه می کرد، به بغل دستی ام گفتم: آن آقا را
می بینی؟
گفت: کدام؟
گفتم: همان که آن گوشه ایستاده و مرا نگاه می کند.
گفت: من کسی را نمی بینم، تو دیشب نخوابیدی برو بخواب!!
بعد من خدمت آقا رفتم و کمی باهم صحبت کردیم.
آقا فرمودند: اگر شیعیان دعا کنند، فرج ما می رسد.
اعمال مسجد جمکران را به جا آوردم و با همسرم می آمدیم که آقایی نورانی وارد صحن شدند و قصد رفتن به طرف مسجد را داشتند.
گفتم این سید در این هوای گرم تابستان تازه از راه رسیده و تشنه است، ظرف آبی به دست او دادم. بعد از نوشیدن، آن ظرف را به من داد، گفتم آقا دعا کنید که فرج آقا امام زمان نزدیک شود.
فرمودند: شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند، اگر بخواهند دعا می کنند که فرج ما برسد.
همین که این جمله را فرمودند، نگاه کردم اما دیگر آقا را ندیدم و دانستم که ایشان، آقا امام زمان (عج) بوده اند که من سعادت شرفیابی در حضورشان را داشته ام و آن بزرگوار با این جمله امر به دعا برای فرج
فرموده اند.